حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.
بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.
مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.
مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم ، من ، میهمان هر شبت ،لولی وش مغموم
منم ، من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم ، دشنام پست آ فرینش ، نغمه ناجور
....
...
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین ،
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان است...
در ادامه مطلب شعر کامل رو ببینید ....
ادامه مطلب ...
منت و ستایش پیام نور را،
که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری،
هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است
و چون به پایان رسد مایه ضرر،
پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب .....
از جیب و جان که بر آید ............... کز عهده خرجش به در آی
آسمان ابری بود
بغضش ترکید
از قطرات متبلورش هم
مرا بی نصیب نگذاشت
قصد ننوشتن نبود
دلتنگی بود و بغض
مثل ابر هایی که نمی بارید ....
منتظرم باشید منتظرتان هستم ....
آن شب که شادی برای همیشه رخت بر بست
دیگر هیچ چیز تو را به من باز نمی گرداند ...
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد