اخراجی

دلنوشته های سیاسی ،ادبی ،اجتماعی و ....

اخراجی

دلنوشته های سیاسی ،ادبی ،اجتماعی و ....

شغل ها به طنز

حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.

بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.

مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.

حسابدار : کسی است که قیمت هر چیز را میداند ولی ارزش هیچ چیز را نمی داند.

بانکدار : کسی است هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد.

مشاور : کسی است که ساعت شما را از دستتان باز می کند و بعد به شما می گوید ساعت چند است.
سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید.

ادامه مطلب ...

زمستان است ....

تو این هوای سرد این شعر اخوان ثالث می چسبه !!!!!!!


مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !

هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم ، من ، میهمان هر شبت ،لولی وش مغموم

منم ، من ، سنگ تیپا خورده رنجور

منم ، دشنام پست آ فرینش ، نغمه ناجور

....

...


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،

نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین ،

درختان اسکلتهای بلور آجین ،

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،

غبارآلوده مهر و ماه ،

زمستان است...


در ادامه مطلب شعر کامل رو ببینید ....

ادامه مطلب ...

میگن سعدی پیام نوری بوده!!!


منت و ستایش پیام نور را،

که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری،

هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است

و چون به پایان رسد مایه ضرر،

پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب .....

از جیب و جان که بر آید   ...............  کز عهده خرجش به در آی


 


 

به یاد روزهای بارانی .....

آسمان ابری بود

بغضش ترکید

از قطرات متبلورش هم

مرا بی نصیب نگذاشت

 

قصد ننوشتن نبود

دلتنگی  بود و بغض

مثل ابر هایی که نمی بارید ....

 

منتظرم باشید منتظرتان هستم ....

 

خداحافظ برای همیشه .....

آن شب که شادی برای همیشه رخت بر بست

در پس رقص نورها

بر پهنه ی افق

رازی را کشف کردم :

دیگر هیچ چیز تو را به من باز نمی گرداند ...

نه تکرار گریه های شبانه

نه فرو دادن بغضهای غریبانه

ونه حتی

 این آهنگ های فرو خفته

و نه حتی دیگر

این جامهای پی در پی مستانه...

امروز چه دلتنگم

 امروز چه دلتنگم/خاکستریم انگار/هم خاطره ی زنبق ، یک لحظه پس از رگبار/امروز چه دلتنگم/از جنس تکاپوی مصنوعیه فواره/بر حاشیه ی تکرار/امروز چه دلتنگم/مبهوت و کبود و گس/بر حضور مجروحم ، چه فاخته ، چه کرکس/چه سرخ خیابان و چه قهوه ای کوچه/شکله سایه ی ابرم ، بودنی سیاه و بس/امروز چه دلتنگم/امروز چه دلتنگم

خلوت

سکوت

فریاد کلمه ای خوش آوا

تنهایی

فریاد سکوتی مبهم

واژه هایی پر درد و آه

در خلوتگاه خیال عشق

با اندیشه هایی فراتر از رنج

در این خیال مبهم

در این ترنم سکوت

چه دور و چه نزدیک

چه زشت و چه زیبا

با واژه های سکوتم

با چشمانی تلاطم بار و تاثر انگیز

وخیره به خیابان زمان

و سطر هایی که هر لحظه در حال خشکیدن هستند

تو را فراموش نخواهم کرد ......

دوم شهریور سال هزار و سیصد و هشتاد و چهار