من به دنبال هوایی نه چنین آلوده روزگاری نه چنین افسرده روزهایی نه چنین پژمرده روزها می گردم تا از اینجا بروم من به دنبال اطاقی خالی روزها می گردم کز سر کوچه ئ آن جوی آبی ، چشمه یی می گذرد که مرا عصر به عصر به تماشا ببرد کاش که پیرزنی صاحب یک بز پیر با دو تا مرغ و خروس و سگی بازیگوش کاش همسایه ئ دیوار به دیوار اطاقم باشد کاش که توی حیاطش باشد دو سه تایی از درختان بلند چند تایی نارنج و چناری که کلاغی هر روز به سراغش برود و من هر روز به عشق گل روشان بروم پنجره را باز کنم
کجا می خوای بری آخه؟!بروم بروم بشین وبلاگتو آپ کن!
کجا می خوای بری آخه؟!
بروم بروم
بشین وبلاگتو آپ کن!