مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم ، من ، میهمان هر شبت ،لولی وش مغموم
منم ، من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم ، دشنام پست آ فرینش ، نغمه ناجور
....
...
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین ،
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان است...
در ادامه مطلب شعر کامل رو ببینید ....
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم ، من ، میهمان هر شبت ،لولی وش مغموم
منم ، من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم ، دشنام پست آ فرینش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای ، دلتنگم.
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحرشد ، بامداد آمد؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا ! گوش سرما برده است ، این یادگار سیلی سرد زمستان است.
و قندیل سپهر تلگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است.
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ،
نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین ،
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان است...